ناروننارون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نارون عزيزم

كلاهي كه براي نارون بافتم

  اين كلاهيه كه خودم براي نارون بافتم . هيچي از بافتني نميدونم البته نه هيچيه هيچي . خيلي كم. البته بهتره بگم اولين كلاهيه كه براي نارون بافتم. خيلي گشتم اينجا تا يه كلاه خوشگل واسه نارون پيدا كنم اما هيچكدوم نظرمو نميگرفت. گفتم بيخيال خودم براش ميبافم.   اينم نارون جونم با كلاهي كه براش بافتم. ميخواستيم بريم بيرون. نوبت دكتر پوست داشتم. لباس تنش كردم گفتم يه عكسي هم ازش بگيرم. البته اين كلاه حاصل سه بار شكافتن و بافتنه. بار اول اصلا تو سرش نميرفت بار دوم هم اندازه سر خودم بود. تا بالاخره سومين كلاهي كه بافتم اندازش شد البته يه خورده واسش تنگ بود. ...
31 ارديبهشت 1391

سرخك

سه شنبه 26/2/91  ساعت 4 صبح ميخواستم به نارون شير بدم كه متوجه شدم تب داره. نميدونستم بايد چيكار كنم. خيلي اتفاقي بود. هيچ علائم ديگه اي هم نداشت. فقط تب. بيشتر هم سرش گرم بود تا جاهاي ديگش. فكر كردم خودش خوب ميشه.  دستمال سرد رو پيشونيش گذاشتم و پاشويش كردم. موقتا تبش قطع ميشد ولي بعد مدتي دوباره برميگشت. دختر همسايه هم مدتي قبل تب شديد داشت. و بعد چند روز مشخص شد كه سرخك گرفته. منم چون يكشنبه نارون و برده بودم خونه همسايه احتمال دادم كه بيماري دختر همسايه به نارون جون من هم سرايت كرده باشه. با اينكه 13 روز از شروع مريضيش گذشته بود ولي بازم دختركم مريض شد.   چهارشنبه صبح بود كه از خانم همسايه قطره استامي...
31 ارديبهشت 1391

دندون در آوردن

روز شنبه 9 ارديبهشت 1391 حدوداي ظهر بود كه متوجه شدم يكي از دندوناي نارون جون دراومده. خيليييييييييي ذوق كردم. دخترم قاطي كباب خورا شد. همون روز هم تا خواستم غذا درست كنم ديدم كپسول گاز تموم شده. اون روز ناهار كباب از بيرون گرفتيم. ولي حيف كه نارون جون نتونست بخوره. خيلي دلم ميخواست يه جشن دندوني كوچولو واسه نارون بگيرم. ولي اينجا اصلا ذوق و شوق اينجور كارا رو ندارم. فقط سالاد اولويه و آش دندوني (با چند هفته تاخير 29/2/91) درست كردم. آش دندوني رو براي 5 نفر از همسايه ها هم بردم. دوست داشتم براي همشون ببردم ولي خيلي زياد ميشد و ميترسيدم از پسش برنيام.         &nb...
30 ارديبهشت 1391

كتابهاي نارون

  از اولين روزاي زندگي دخترم بفكر تهيه كتاب براش بودم تا از بچگي با مطالعه و كتاب خوندن آشنا بشه. اولين خريد كتاب رو بصورت اينترنتي انجام دادم. 7 (هفت) تا كتاب از طريق سفارش اينترنتي به سايت آدينه بوك براش خريدم. هم خودم سرگرم شدم هم نارون. اسم كتاباشم ايناست: 1- شعرهاي من و مامانم 2-مي مي ني گل ميكشه يا ني ني 3-تاتي كوچولو آب مي خواد خسته شده خواب مي خواد 4- تاتي كوچولو مي مي مي خواد گرسنه شه خيلي زياد 5-آقا گوسفنده 6- خانم گاوه 7-خانم مرغه. اينم عكس اولين كتاباش.   اين كتابا رو قبل از عيد از كرج گرفتم.     اينا رو از قائمشهر گرفتم. ...
29 ارديبهشت 1391

سوراخ كردن گوش

امروز شنبه 23/2/1391 ... روز مادر   خيلي وقت بود تو فكر سوراخ كردن گوش نارون بودم. ولي همش به يه دليلي عقب مي افتاد. ولي ديروز مصمم شدم كه حتما هر جوري شده بايد نارون و ببريم گوششو سوراخ كنيم. خيلي هم دلم براش ميسوخت. ولي چاره اي نبود. حدوداي ساعت 7 عصر بود كه رفتيم بيرون. مطب شلوغ بود. منشي براي نيم ساعت بعدش به ما وقت داد. رفتيم تو پارك نزديك مطب يه دوري زديم . وقتي برگشتيم بازم نوبتمون نشده بود. ساعت از 8 گذشته بود كه رفتيم پيش دكتر . بيحسي به گوشش زد و اومديم بيرون نشتيم تا بيحسي اثر كنه و دوباره نيم ساعت بعدش رفتيم پيشش. اولين گوش و كه ميخواست سوراخ كنه نارون زياد مقاومت نكرد يكم گريه كرد خبر نداشت كه ميخو...
24 ارديبهشت 1391

اولين روز زندگي

سه شنبه اول شهريور حدود ساعت ٧:٣٠ صبح به همراه شوهرم و پدر و مادرم به بيمارستان نيمه شعبان ساري رفتيم. حدود ١ ساعت بعد بستري شدم و نارون كوچولو ساعت 9:25 صبح با عمل سزارين اسپاينال به دنيا اومد.   قد: 51 سانت وزن :3 كيلو و 650 گرم لحظه اي كه نارون كوچولو رو به من نشون دادند از خوشحالي اشك شوق ريختم. بهترين روز زندگيم بود. حيف كه با خودم دوربين نبرده بودم و از اونجايي هم كه موبايلم دوربين نداشت عكسي از اون روز ندارم. حدود 1 ساعت بعد از عمل بود كه نارون و از اتاق نوزادان آووردن پيش من. خيلي ناز و خوشگل بود و خيلي هم آروم.          ...
22 ارديبهشت 1391

چهار ماهگي ...1/10/1390

امروز اول دي 1390. نارون و براي واكسيناسيون و قد و وزن به مركز بهداشت برديم. واكسن سه گانه و قطره فلج اطفال قد:‌ 63 سانت وزن : 7150 گرم ...
14 ارديبهشت 1391

حموم كردن نارون

نارون جونم عاشق حموم و آب بازيه. در حموم كه باز ميشه واكنش نشون ميده موقع حموم كردن اردك زردشو هم ميبرم تا باهاش سرگرم بشه.   در كل خيلي حموم و دوست داره. خواستم يكي از عكسايي كه تو حموم ازش گرفتم بزارم بعد پشيمون شدم . چه معني داره كسي عكس لختي دخمل منو تو حموم ببينه!!!!!!!!!     ...
14 ارديبهشت 1391

يادداشت روز 18/11/90

خيلي وقتا ميشد كه اسباب بازيهاي نارون و به سمتش ميگرفتم تا تلاش كنه اونارو برداره امروز هم خغجغه اش رو به طرفش گرفتم و اونم دستش و دراز كرد و برداشتش ...
14 ارديبهشت 1391

يادداشت روز 15/11/1390

امروز شنبه 15 بهمن 1390 امروز نارون كوچولوي  قشنگ يه غلت كوچولو واسه مامانش زد و اونو خوشحال كرد. هورااااااااااااااااااااااا ...
14 ارديبهشت 1391